جملاتی از لوسی مونتگمری(2)
برای خواندن قسمت اول اینجا کلیک کنید.
من جملاتی را که در کتاب آنشرلی خواندهام و از آنها خوشم آمده، اینجا منتشر کردهام. پایین بعضی از جملات هم دلیل انتخابشان را نوشتهام. امیدوارم که لذت ببرید.
مزرعهها در انتظار برداشت دوم، آفتاب میگیرند.
.
مثل روزنه نوری است که تا ابد در مسیر تاریکی ما را از هم جدا کرده، خواهد درخشید.
.
بدون تابش نور خورشید، ماه و ستارهها هم درخشش خود را از دست میدهند.
البته از لحاظ علم فیزیک، ستاره نورش برای خودشه اما خب جمله قشنگی بود.
.
آدم در این دنیای پرجاذبه، زیاد هم نمیتواند به غصههایش فکر کند.
.
انگار خدا میخواسته با آفریدن دنیا، خوشیهایش را کامل کند.
.
هر چقدر شرایط سختتر باشد، موفقیت هم شیرینتر است.
.
دنیا چیزی جز به هم رسیدن و از هم جدا شدن نیست.
.
چقدر خوب است که فردا روز جدیدی است و هنوز هیچ اشتباهی در آن رخ نداده.
.
خانم لیندا میگفت که عاقل شدن هیچ ضرری برایم ندارد، ولی از کجا معلوم؟!
گاهی واقعا خیلی عاقل بودن هم خوب نیست:)
.
ای کاش در کلمات بهدنیا آمده بودم.
.
جنگل لبریز از نور یاقوتی رنگ غروب شده بود.
.
وقتی به آرزوهایی که داشتی میرسی، میبینی آنها آن قدرها هم که فکر میکردی جالب نبودهاند.
.
بنظر میآید بزرگ شدن خیلی پرمسئولیت و سخت است.
.
زمانی که آدم قصد خوشحال کردن کسی را دارد، تواناییهایش به طرز شگفتانگیزی زیاد میشوند.
.
روزها مثل مهرههایی طلایی بودند که یک به یک از گردنبند سال فرو میافتادند.
“طلایی” را میشود به دو صورت خواند و معنی کرد. “به رنگ طلا” یا وقعا خود “طلا”. به هر دو معنی و جملههاشون فکر کنید.
.
پرتوهای طلوع خورشید روحم را شستوشو میدهند.
.
در این دنیا هر چیزی قیمتی دارد و با اینکه داشتن اهداف بزرگ ارزشمند است، اما آسان بدست نمیآید.
.
وقتی از چیزی خوشحال میشویم اما کسی را که دوستش داریم، کنارمان نیست تا خوشحالیمان را با او تقسیم کنیم، دلمان میگیرد و احساس میکنیم نباید اجازه بدهیم خوشیها و هیجانهای زندگی دوباره ما را مجذوب کنند.
***
حتما توی کامنت بگید که از کدام جمله خوشتون اومد و چرا.
.
.
لینکهای مرتبط:
اجتناب ناپذیر: جملاتی از کوئیلو