آینه ذهن
نردبان رویا

نردبان رویا

چشمانم را بستم تا از نردبان رویاهایم بالا بروم. می‌خواستم به همانجایی پناه ببرم که بلبل برود سر منبر و آواز بخواند. درختان هم سرشان را برای دادن سایه‌ای به من، خم کنند. سرزمینی که بتوانم ایمانم به این دنیا را فراموش کنم.

در گوشم نجوا می‌کنند: “نمی‌شود همچین جایی را پیدا کرد.”

من هم می‌گویم: “نمی‌خواهم آنجا را پیدا کنم. می‌خواهم برای خودم بسازمش. همان جوری که خیلی‌های دیگر ساختند.”

نوشته از: بلکا طاهرخانی

1 thought on “نردبان رویا

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

error: Content is protected !!