نگاهی به انیمیشن روح (قسمت 1)
مقدمه
انیمیشن روح یکی از آن انیمیشنهایی است که جا دارد ده بار تماشایش کنی و هربار هم کلی نکته از لابهلایش بیرون بکشی.
من حدودا 6 بار این انیمیشن را دیدهام و مسلما حالا حالاها دست از سرش بر نمیدارم.
در این مقاله من از تحلیلهای خودم در رابطه با این انیمیشن میگویم.
بیایید نگاهی به سر فصلها بیندازیم:
پیرنگ
جملات ناب
چرخش شخصیت
در ذهن من چه گذشت
بوم و رنگ یا بومرنگ؟
پیرنگ
جو گاردنر یک معلم موسیقی ساده بود با یک زندگی ساده. میدانم کلیشهای است اما ادامهاش را بخوانید…
یک فرصتی که جو سالها دنبال آن بوده، درِ خانهاش را میزند. او برای تست پیش دوروتی ویلیامز _نوازنده جاز_ میرود و از شانس خوبش، پس از سالها قرار بر این میشود که در یک گروه جاز خوب، پیانو بزند.
چند سطر بالا، زندگی روزمره را نشان میدهد با یک اتفاق کوچک.
داستان اینجوری شروع میشود: روزمرگی.
این یک روش معمول برای شروع است.
اما داستان برای نگه داشتن خواننده(که اینجا بیننده داریم)، نیاز دارد که از ریل روزمرگی و اتفاقات معمول خارج شود و مسیر جدیدی را در پیش بگیرد.
جو لحظهای از ریل اصلی خارج میشود که میمیرد.
طی یک اتفاق کاملا تصادفی در چاه میافتد و میمیرد.
و حالا در پشت یک همچین اتفاقی، ما ریز اتفاقاتی را داریم تا داستان را به جلو هل بدهند. مثلا آشنایی جو با روح شماره 22.
داستان با ریز اتفاقات پیش میرود اما تا حدی میتوان بیننده را راضی نگه داشت.
حالا به اتفاق بزرگ دیگری میرسیم: افتادن روح 22 در بدن جو و افتادن روح جو در بدن یک گربه.
و با این اتفاق ما یک سری ریز اتفاقات جدید را میبینیم.
انگار که هر اتفاق بزرگ، یکسری ریز اتفاقات در پیش دارد. ریز اتفاقاتی که یک هدف را دنبال میکنند:
برگرداندن روح جو به بدنش.
و حالا سومین اتفاق بزرگ، یعنی برگشتن روح جو به بدنش را داریم اما با یک مشکل بزرگ:
گم شدن 22.
البته توی انیمیشن منظور از گم شدن، نیست شدن نیست. منظور قطع شدن ارتباط روح با زندگی است.
و باز هم ریز اتفاقات را داریم که برای برگرداندن 22 به زندگی تلاش میکنند و موفق هم میشوند.
و در نهایت ما بعد از کلی اتفاقات بزرگ و کوچک، شانس دوباره جو برای زندگی را میبینیم. شانسی که اینبار به راستی پدیدار شده و دیگر جاییش نمیلنگد.
طبق معمول هم “آنها با خوبی و خوشی در کنار هم زندگی کردند”. واقعا اکثر اوقات همین اتفاق میافتد. جو هم با خوبی و خوشی کنار مادر و خالههایش به زندگی معمولی خودش ادامه داد.
این هم یک شمای کلی از اتفاقاتی که در انیمیشن، باعث پیش رفت روند داستان شد:
جملات ناب
(این قسمت به مرور کاملتر میشود.)
در این بخش قرار است جملههایی از این انیمیشن بگویم که به نظرم جای فکر کردن دارند و چیزیاند بیشتر از آنکه نشان میدهند. بنظرم شما هم روی این جملهها فکر کنید و از نتایجتان کامنت بزارید.
گاهی باید نقشه پشتیبان داشت برای وقتهایی که نقشه اصلی بهم میخوره.
روحها اینجا نمیشکنند. شکوندن برای زمینه.
+تو نمیتونی رویاهات رو به جای صبحانه بخوری. – پس اصلا صبحونه نمیخورم.
قراره هر لحظه رو زندگی کنم.
[…] نگاهی به انیمیشن روح (قسمت 1) […]
این مقاله انقدر بینقص بود که انگار ده ساله داری رو این کار تمرین میکنی بهت افتخار میکنم :>
* و این قضیه به نظرم یکی از نقاط اوج انیمیشن روح بود که جو در نهایت دیگه نمیخواست به اندازه قبل در برابر همه چیز مقاوومت کنه و یه جورایی مرگ رو پذیرفت
مرسی ازت. خیلی از نکات رو از تو یاد کرفتم 🙂