معرفی «نهمین روز از ماه نوامبر»
همهچیز از یه آتشسوزی شروع شد. اون روز نحس باعث شد زندگی من تغییر کنه. چرا نحس؟ چون در اون آتشسوزی، بخش زیادی از بدنم -ازجمله قسمتی از صورتم- سوخت! این اتفاق برای دختری مثل من که همه از زیباییم حرف میزدن، واقعا شوکه کننده بود.
من رویای بازیگر شدن داشتم. رویایی که پدر بازیگرم توی سر من انداخته بود. اون بود که به من آموزش داد و تونستم توی یه سریال خوب، یه نقش خوب بگیرم.
اما بعد از اون حادثه دیگه نتونستم رویام رو دنبال کنم. حتی برای نقش من توی اون سریال یه بازیگر دیگه گذاشتن.
با خودم گفتم حالا که این شهر، لسآنجلس، قرار نیست بذاره من به رویام برسم، پس میرم نیویورک و خودم رو به رویام نزدیکتر میکنم.
موندن من توی آتش تقصیر پدرم بود و از آن روز، خیلی با او صحبت نمیکردم اما در دومین سالگرد این حادثه، با پدرم توی یه رستوران قرار گذاشتم و تصمیمم رو بهش گفتم.
میدانستم که مخالفت میکند. وقتی که بهش گفتم، سعی داشت به هر بهانهای جلوی من رو بگیره. اما من تصمیمم رو گرفته بودم. اون همچنان به حرفهاش ادامه میداد و میخواست منصرفم کنه تا اینکه «بِن» اومد. تا اون روز حتی یکبار هم او را ندیده بودم اما جلوی پدرم از من حمایت کرد.
بعد رفتن پدرم، با «بِن» حرف زدم و با اون آشنا شدم. همون روز فهمیدم که عاشقش شدم. اما نمیخواستم که بخاطر یه پسر، از رویام دست بکشم.
رفتن من برای جفتمون سخت بود. تصمیم گرفتیم هیچ ارتباطی نداشته باشیم. فقط هرسال، درست در همان روز یعنی نهمین روز از ماه نوامبر، همدیگه رو تو همون رستوران ببینیم.
چندسال رو طی کردیم تا اینکه فهمیدم «بِن» اون آدمی که میشناسمش نیست. اون یه راز بزرگ داره. یه راز خیلی بزرگ که به من نگفته بود...
نام اثر: نهمین روز از ماه نوامبر (november nine)
نویسنده: کالین هوور (Colleen Hoover)
بعد از این نوشته: