روز نوشت
نغمهای برای سیلیا
به سلامتیام بنوش، لیک با چشمانت
من هم سلامت میدهم با چشمانم
یا فقط بوسهای بزن بر جام
تا دیگر سراغی از می نگیرم
عطشی که از روح برخیزد
شرابی روحانی میطلبد
اگر می بهشتی ژُوه* نیز نصیبم شود
باز هم می تو را میطلبیدم
برایت دستهگل سرخی فرستادم
نه ازآن رو که بگویم دوستت دارم
که امید بسته بودم پژمرده نشود
اما تو بر آن نفسی دمیدی
و بازش گرداندی
وقتی بشکفد یقین دارم
که رایحهی تو را خواهد داشت
و نه بوی گل را.
-بِن جانسون
*خدای خدایان در اسطورههای یونانی
بلکا
0